کد مطلب:152367 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

دکتر یوسف یهودی، نام فرزندانش را غلامحسین و غلام عباس گذاشت
نقل می كنند: در بروجرد فردی یهودی موسوم به یوسف و معروف به دكتر بود. و ثروت زیادی داشت، ولی فرزند نداشت. برای پیدا كردن فرزند، چند زن به همسری گرفت، اما از هیچ كدام فرزندی به دنیا نیامد.

هر دعا و دارویی كه خودش می دانست و هر چه دیگران گفتند، به كار بست و عمل كرد، ولی اینها نیز اثری نبخشید. روزی مأیوس نشسته بود، مرد مسلمانی نزد او آمد و پرسید: چرا افسرده ای؟! گفت: چرا افسرده نباشم؟ چند میلیون ریال مال و ثروت جمع كرده ام برای دشمنان! زیرا فرزند ندارم كه بعد از مرگم مالك آنها شود، اوقاف وارث ثروت من می شود.

آن مسلمان پاك طینت گفت: من راه خوبی می دانم! اگر توفیق داشته باشی، می توانی از آن طریق به مقصودت نایل شوی. ما مسلمانها یك باب الحوائج داریم كه نامش ابوالفضل العباس علیه السلام است. هر كه به آن بزرگوار متوسل بشود، ناامید نمی شود.ما به آن حضرت متوسل می شویم و حاجتمان را به وسیله ی او از خدا می گیریم. تو هم مخفیانه به خدمت آن حضرت برو و عرض حاجت كن، تا فرزنددار شوی.

دكتر یوسف می گوید: حرف این مرد مسلمان را به گوش گرفتم و، مخفی از چشم زنها و همسایه ها و مردم، با قافله ای به سوی كربلا حركت كردم. در آنجا وارد حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شدم و عرض كردم: آقا، دشمن تو و دشمن پدرت به خانه ات آمده است و عرض حاجت دارد، حاشا كه شما مرا ناامید برگردانی!

باری، حاجت خود را اظهار داشتم و از حرم بیرون آمدم و باز پنهانی، با قافله ی دیگری به بروجرد برگشتم پس از سه ماه، زنم حامله شد و چون فرزند پسری به دنیا


آورد، من نامش را غلام عباس نهادم. چندی بعد نیز برای بار دوم حامله شد و چون باز پسری به دنیا آورد این بار نامش را غلام حسین گذاشتم.

یهودیهای بروجرد مطلب را فهمیدند و به من اعتراض كردند كه چرا اسم مسلمانان را روی پسرانت گذاشته ای؟! هر چه دلیل آوردم نشد. عاقبت، به آنها گفتم كه قضیه از چه قرار است.

به آنها گفتم كه این دو پسر را از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام گرفته ام و جریان را از اول تا آخر برایشان نقل كردم.

نقل می كنند: آن یهودی تا زنده بود به علما و سادات احترام كامل می گذاشت، ولی همچنان در دین یهودی باقی بود. [1] .


[1] چهره ي درخشان، ج 1، ص 557، به نقل از يادداشتهاي آقاي قحطاني و او به نقل از كتاب «فتح و فرج».